کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال امام زین العابدین حضرت سجاد علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

بهترین چیزی که دارم از جهان این گریه است            مرهمِ قلبم به هرجا هر زمان این گریه است
بعدِ عاشورا نمانده در وجودِ من قـرار            آه تسکینِ دلِ بی‌خانمان این گریه است


صحنه‌هایی دیده‌ام روی شتر در راه شام            چارۀ فکرش یقیناً عاشقان این گریه است
آب می‌بینم پُر از غم می‌شوم مانندِ رود            پس دوای عاجلِ تشنه‌لبان این گریه است
دست‌ها زنجیر شد بر گردنم هم غل زدند            باعثِ آرامش از زخمِ‌زبان این گریه است
هم‌سفر شد عمّه‌ام با شمرها! آه ای خدا            جای مردن چاره سازم بی‌امان این گریه است
حرف‌های زشت شد ردّ و بدل، صبرم گسست            من سلاحم پیشِ قومِ بد دهان این گریه است
رقصِ نیزه می‌کند با رأسِ بابایم حسین            پاسخم با ظلمِ خولی و سنان این گریه است
من امامِ ساجـدیـنم خـسته‌ام از روزگار            بهترین چیزی که دارم در جهان این گریه است

: امتیاز

زبانحال امام زین العابدین حضرت سجاد علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مُردم و زنده شدم صد بار در بینِ مسیر           دیدم از مردم چقدر آزار در بینِ مسیر
با غل و زنجیر در بالای ناقه؛ مضطرب           زخم ها خوردم من از اغیار در بینِ مسیر


در ‌کـنـارِ عـمّـه‌ام بردند این نامـردمان           در میانِ کـوچه و بـازار در بینِ مسیر
از خود کرببلا تا شام اذیت کرده است           خـنـده‌های حـرمله بسیار در بینِ مسیر
همسفـر شد دخـترانِ فاطـمی با شمرها           آسـمان شد بر سـرم آوار در
بینِ مسیر
دست و پایم را به ناقه بسته بودند چون علی           دیده‌ام صد شعله در گلزار در بینِ مسیر
عمّه‌ام زینب چنان مادر بزرگم گشته بود           بود مـابـینِ در و دیـوار در بینِ مسـیر
چشم
ها هیز و سخن هاشان تماماً نـاروا           زجـرها بُـردیم در انظار در بینِ مسیر
خـارهـایی رفت در
پای رقیّه خـواهرم           بی شباهت نیست بر مسمار در بینِ مسیر
من عـلی ابن الحـسـیـنم راوی کـربـبلا           مُردم و زنده شدم صدبار در بینِ مسیر

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

آتش گرفته خیمه می‌سوخت پا به پایش            خورشید شعله‌ور شد در آسمان برایش
زنجـیـر می‌زدنـد و بـزم عـزا گرفـتـند            ‌زنجیرهای بسته بر
رویِ دست و پایش


دستان عمه زینب را بسته دید و بی‌شک            هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش

در ازدحـام شـام و در تنـگـنـایِ بـازار            در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش
یک روز داغ دید و یک عمر روضه‌خوان شد            با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش
می‌رفـت سـمـت مسـجـد افـتـاد یـادِ بابا            از دست پـیـرمـردی افـتاد تا عـصایش
یادِ غروبِ گودال سر می‌گذاشت بر خاک            آرام گـریه می‌کرد با ذکر سجـده‌هایش
یادِ محاسـنی که خون می‌چـکـید از آن            یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای‌جایش

لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه            لعنت به خـنجـری که شد واردِ قـفـایش
تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمی‌رفت            یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش!

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای گـلستـان ولایت را امـام چـهـارمین            پور زهرا حضرت سجاد زین العابدین

تو ز نسل حـیدر کراری و نجل رسول            در خصال و در کمالی همچو زهرای بتول


نـوربخش عـالـمی و شمع جمع عالمین            جان پیغمبر تویی مولا علی بن الحسین

زهد و تقوای تو همچون حضرت پیغمبر است            در بلاغت در شجاعت خلق و خویت حیدراست

چهارمین مولای عالم بعد پیغمبر تویی            مقتدای شیعـیان تا صحـنۀ محشر تویی

تا ابد مولای من جود و سخا شرمنده‌ات            حـاتم طـایی بود مـولا کـمـیـنه بـنـده‌ات

شد صحـیـفه ذره‌ای از آنهـمـه آثـار تـو            شیعیان مرتضی تا روز حشر بیدار تو

جمله خوبان جهان ریزه‌خور خوان توأند            رهـروان راه حـیدر غرق احسان توأند

خـطبۀ تو دشـمن اسـلام را رسـوا نمود            شادمان آن خطبه قلب حضرت طاها نمود

هـمره مظـلـوم عـالـم بوده‌ای در کربلا            همچو زینب دیده‌ای تو رنج و درد و ابتلا

تو شـنـیدی نالۀ طفـلان عـطشان حسین            جانفـشانی همه اصحاب و یاران حسین

جمله یاران حسین در خون شناور دیده‌ای            هر شهیدی را شما صد پاره پیکر دیده‌ای
دیده‌ای گلهای پرپر روز عاشورای خون            پـیکـر صد پـارۀ بابا مـیان مـوج خـون

ارباً اربا پیـکـر پـاک و مـطهـر دیده‌ای            باب مظلـومت کـنار جـسم اکبر دیده‌ای

در کنار جسم اکبر دیده‌ای در شور و شین            قامت خم گشتۀ مولای مظلومان حسین

دیده‌ای قاسم که شد پرپر ز جور اشقـیا            محشر کـبرا به پـا شد بر یتـیم مجـتـبی

دیده‌ای طفلان عطشان در نوای آب آب            مـادران خـسـته دل را در مـیان آفـتاب

دیده‌ای تو شیرخواره طفل بی‌شیر رباب            بوده‌اند از بهراو اهل حرم در فکر آب

دیده‌ای بابا گرفته روی دستان اصغرش            حرمله زد تیر کین و شد بریده حنجرش

دفن جسم اصغرش را پشت خیمه دیده‌ای            رأس پاکان زمین را روی نیزه دیده‌ای

دیده‌ای در علقـمه دستان از پیکـر جـدا            دیده‌ای نقـش زمین سقـای دشت کـربلا
دیـده‌ای بـابـا و عـمـه در وداع آخـرش            غربت مظلوم عالم گریه‌های
خواهرش

دیده‌ای تو بر جبینش سنگ کینه می‌زدند            تیـر کـین بر سیـنۀ مـاه مدیـنه می‌زدنـد

دیده‌ای دشمن به قلب پاک او با تیر زد            دید افـتاده زمین با نـیزه و شمـشـیر زد

دیده‌ای شد تیـرباران پیکـر پاک حسین            در میان موج خون دیدی تن چاک حسین

دیده‌ای شمر لعین بر خود جهنم را خرید            از حسین بن علی در قتلگه حنجر برید

دیده‌ای بابای مظلـوم و غـریبت از قـفا            رأس پاکش را عدوی دین نمود از تن جدا

دیده‌ای افـتـاده روی خـاک، شاه کـربلا            پیکـرش شد از ستـم پـامـال سُم اسب‌ها

عصرعاشورا تو دیدی خیمه‌ها آتش گرفت            دامن طفـلان بی‌بابا ز کـین آتش گرفت

دیده‌ای بر اهل بیت؛ ظلم بی‌نهایت کرده‌اند            خـیمه‌ها را دشمنان دین غارت کرده‌اند

دیده‌ای تو کودکان را ظالمـانه می‌زدند            از ستم اهـل حـرم را تـازیـانه می‌زدند

دیـده‌ای تـو در مـیـان کـوفـیـان بی‌حـیـا            جمله سرهای شهیدان را به نوک نیزه‌ها

ظلم‌های بی‌نهـایت دیده‌ای در شهر شام            بر اسیران می‌زدند سنگ ستم از روی بام
دیده‌ای ظلم
فراوان گشته‌ای چون شمع آب            اهل بیت مصطفی و مجلس بزم شراب

دیده‌ای در تشت زر بابا دم از محبوب زد            بر لـبانش آن یـزید بی‌حـیا با چـوب زد

از تو می‌خواهد صله ای نور حیِّ کبریا            زائر کربـبلا گـردد دوباره این (رضا)

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

جمله یاران حسین در خون شناور دیده‌ای            هر شهیدی را علی صد پاره پیکر دیده‌ای

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد، زیرا موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم ص ۲۸۱، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه ص ۱۶۲ و محققین مقتل جامع ج ۱ ص ۸۲۹ تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دیده‌ای قـاسم که شد پامـال سُـم اسب‌ها            محشر کـبرا به پـا شد بر یتـیم مجـتـبی
با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دفن شش‌ماه علی را پشت خیمه دیده‌ای            رأس پاکان زمین را روی نیزه دیده‌ای

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

روضـه بـرپـا بود هر جا آب بود            روضـه‌هـایـش ذکـر بـابـا آب بود
مـقــتــل جـانـســوز
آقــا آب بـود:            تـشـنـه لـب بــود آه امــا آب بــود


روضه‌خـوانش گاه ظرفی آب شد
گاه‌گاهی روضه‌خـوان
قصاب شد

مــاجــرای آب آبـش کــرده بــود            غــصـۀ اربـاب آبـش کــرده بــود
مـادری بـی‌تـاب آبـش کـرده بـود            دخـتری بی‌خـواب آبش کرده بود

یـا خـودش بـاریـد دائـم یـا ربـاب
روضه می‌خواندند هر دم با رباب

پیـکـری را بر زمـین پـامـال دیـد            شـمـر را در گــودی گـودال دیـد
عـمـه را بـالای تـل بـی‌حـال دیـد            لـشکـری را در پی خـلـخـال دیـد

هجـمـۀ شـمـشـیـرها یـادش نرفت
سنـگ‌ها و تیـرهـا یـادش نـرفـت

هم به تن رخـت اسارت دیده بود            خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خـیلی جـسارت دیده بود            از حـرامی‌هـا شـرارت دیـده
بـود

آتــش بــی‌داد دنــیــا را گــرفــت
شـمـر آمـد راه زن‌هـا را گـرفـت

عـمه را با دسـت بـسـته می‌زدنـد            با هـمان نـیـزه شـکـسـته می‌زدند
بـچـه‌هـا را دسـته دسـته می‌زدنـد            می‌شدند آنـقـدر خـسته... می‌زدند

تـازیـانه جای طفـلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود

بـا تـنـش زنـجـیـرها درگـیـر بود            در غـل و زنـجـیـر امّـا شـیر بود
از
نـگـاه حـرمـلـه دلـگــیــر بــود            او جــوان بـود آه امّـا پــیــر بـود

ماجـرای شام پشـتـش را شکـست
غصه‌های شام پشـتش را
شکست

کـوچه‌های شـام پیـرش کرده بود            شهـر و بـارعـام پیرش کرده بود
سنگ روی بـام پیـرش کرده بود            طعـنه و دشـنـام پیـرش کرده بود

خطبه خواند و شام را تسخیر کرد
فاش مکـر
و فـتـنه و تـزویر کرد

درد و رنج و غـصـۀ بـسـیار دیـد            از زبــان شــامـــیـــان آزار دیــد
خـواهـرانـش را سـر بــازار دیـد            عمه را در مـعـرض انـظـار دیـد

بزم مِی بود و سر و طـشتی طلا
خـیـزران بود و
عـزیز مصطـفی

داغ بر نیـزه سرش هم جای خود            بـوریـا و پـیکـرش هم جـای خود
دست بی انگشترش هم جای خود            ماجرای خواهـرش هم جای خود

خـاک را هــمـسـایـۀ افـلاک کـرد
خواهرش را در
خرابه خاک کرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تغییر داده شد؛ در منابع معتبر پرتاب کردند سنگ، آتش و ... در شهر شام نیامده است بلکه در کتب أمالی صدوق ج۳۱ ص ۱۶۶؛ الـفتـوح ج۵ ص۱۳۰؛ الاحتجـاج ج ۲ ص ۱۱۴؛ مناقب الطاهرین ج۲ ص ۶۰۱؛ اللهوف ص ۱۵۳؛ مقتل خوارزمی ج ۲ ص ۶۸؛ تَسْلِیَةُ الْمُجالِسْ ج۲ ص ۳۷۹؛ بحارالأنوار ج۴۵ ص ۱۲۷؛ جلاءالعیون ص۶۰۶؛ مقتل امام حسین ص ۲۳۹؛ نفس المهموم ص ۳۹۳؛ منتهي الآمال ص ۵۰۲؛ مقتل مقرّم ص ۳۶۱؛ مقتل جامع ج۲ ص ۱۰۶ تنها نوشته شده شهر را آذین بندی کردند و با رقص و پایکوبی به استقبال سرهای شهدا و کاروان اهل بیت علیهم السلام رفتند و با این ذهنیت که اینان خارجی هستند و بر اسلام خروج کرده‌اند پیرمردی به آنان دشنام هم داد ولیکن وقتی متوجه شد که یزید به مردم دروغ گفته و اسرا همان خواندن پیامبر هستند استغفار کرده و .... جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بی‌هـوا عـمـامـه‌اش آتـش گـرفـت          مثل زهـرا جـامه‌اش آتش گـرفت

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نیزه بازی با سرش هم جای خود            بـوریـا و پـیکـرش هم جـای خود

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : عبدالمحسن نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دارم حـضور مـادر تو درد می‌کـشم            تو هـسـتی و برابــر تو درد می‌کشم
این لحـظه‌های آخر عمرم ببـین پـدر            یــاد وداع آخــر تــو درد مـی‌کــشــم


یک ظرف آب دیده‌ام و باز مثل قبل            بـا آب آبِ اصـغـر تـو درد می‌کـشـم
هر جا صدای کودک شیری شنیده‌ام            من هم شبـیـه هـمسر تو درد می‌کشم

با یک نظر به جای طنابِ دو دست خود            از بند دست خـواهر تو درد می‌کشم
حـتی صدای قاری قرآن سـبب شـده            بـا یـاد نـیـزه و سـر تو درد می‌کـشم
بابا ببـین که با نظری بر عبای خود            بـا یـاد داغ اکـبــر تـو
درد مـی‌کـشـم
ذبح میان کوچه سبب شد که تا به حال            هر لحظه یاد حنجـر تو درد می‌کشم
آمـاده است یک کـفـن قـیـمـتی و من            یاد حـصیـر و پیکـر تو درد می‌کشم

در هر کجا که روضۀ گودال خوانده‌ام            دیـدم حـضور مـادر تو درد می‌کـشم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیه‌السلام

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باز امشب در نگاهت کربلا تصویر شد           مرغِ جانت نوحه‌خوان و واژه‌ها تکثیر شد
تا که بابا را به روی نعشِ اکبر دیده‌ای           سورۀ والفجـر او زیبـا تـرین تفـسیر شد


روی دستانِ غمش شیرخواره پرپر می‌زند           آه! آنـدم کامِ خشکـش بی‌قـرارِ شیـر شد

ناله‌های جانگدازت می‌خـراشد سینه را           چـشمِ تو آئـینه‌دار شعـبه شعـبه تـیر شد

با دلی از خون پیش آید عمو با مشکِ آب           او که می‌آید چرا پس این رسیدن دیر شد

گو فـلـک آتـش به بـاغِ آرزوهـایت زده           تا که حلق شیرخوار از تیر کینه سیر شد
پـردۀ محـمل بـلـند و دیـده‌ای آنجـا زنی           در میانِ شام و کوفه بی‌گنه تحـقـیر شد

تنـگ آمد راهِ جـاده با حـضورِ شـامیان           هلهله سر داده، ذی‌القربی چنین تعبیر شد
می‌گریستی همچو باران وا مصیبت بر لبت           تا که بر دستِ زنان و کودکان زنجیر شد

من نگویم مجلسی در مقتلش آورده است           شک نکن که عمه جانت از همین جا پیر شد

قتلگه وصل و فراق دو کبوتر بوده است           از همین جا بود عشقِ داغشان اکسیر شد!

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا موضوع تیر سه شعبه مستند نیست. جهت کسب آگاهی بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه فرمائید و یا در همین جا کلیک کنید

گو فـلـک آتـش به بـاغِ آرزوهـایت زده           آن زمان تا حلقِ اصغر با سه‌شعبه سیر شد

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

غرقِ تب! افتاد از تاب و توان بعد از پدر           شد نگـهـدار و پـناه کـاروان بعد از پدر
دست بر مـویِ پـریـشان رقیه می‌کـشید           بود دسـتانش امیدِ کـودکان بعـد از پـدر


اشکِ پنهانی او را دیده بود و گشت و گشت           مثل پروانه به دورِ عمّه جان بعد از پدر
گر چه دستش بسته بود اما کماکان غیرتی           شد سپر در پیش چشم دیگران بعد از پدر
خطبه‌اش جنگِ مجسّم بود و
هر ثانیه داد           کاخ دشمن را چنان محکم تکان بعد از پدر
«أشهدُ أنّ عـلی...» داغِ بـرادر تازه شد           شد پریشان‌حال هنگـام اذان بعد از پدر
خورد با بغضِ گلو! دلتنگ! با چشمان خیس           هر کجا که بر دهان بگذاشت نان بعد از پدر
یادِ آن لب‌های خشک و پیکرِ در بوریا           سال‌ها در خلوتش شد روضه‌خوان بعد از پدر!

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

درد خود را همه با اشک مـداوا کردم            دامنـم را ز سـرشک مـژه دریـا کردم
پیش چشمان همه تا که دو دستم بستند            یـاد من از عـلـی عـالـی اعـلاء کـردم


چه بگـویـم سـر بازار چه آمـد به سرم            سنگ‌بـاران شدن عـمـه تـمـاشـا کـردم
پسـر فـاطـمه‌ام خـارجی‌ام می‌خـواندند            مرگ خـود را ز خـداونـد تـمنـا
کـردم
خواهر
کوچک من از همه نیلی‌تر بود            من که بـا دیـدن او دیـدن زهـرا کـردم
خواهرم سوی طبق با سر زانو می‌رفت            پای او پـای نشـد هـر چـه تـقـلا کـردم
پـدرم در تـه گـودال بهـم ریخـتـه بـود            من به زحمت تن درهم شده پیدا کردم

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آنچه در کـربـبلا از غـمِ هـجـران دیـدم            هـمـۀ حـادثـه را بـا دلِ ســوزان دیــدم

کـربلا خاطرۀ سـیـنۀ پُر سوزِ من است            من در این دشتِ بلا کـینۀ عـدوان دیدم


عـرصۀ کـربـبـلا یـا که به جـولانِ بـلا            من لبِ سـوخـته و تـشـنـۀ مهـمان دیـدم

ای پـدر این که پـذیـرایی مهـمـان نبود            نیـزۀ شـمـرِ لعـین بر لب و دنـدان دیدم

خسته‌ام سیـنۀ سوزانِ من و زخـم عـدو            هر سـتـم را هـمه با دیـدۀ گـریان دیـدم

گو پدر جان که من از غصۀ هجرت چه کنم            نـرم شد پیکـرت از سـمِ سـتـوران دیدم

پس تو ای شمر مزن پای به این جسمِ شریف            پـاره پـاره بـدنـی فــرشِ بـیـابـان دیــدم

بعـدِ آن حـلـقـه زده گـرِد خـیـامِ نــبَـوی            خــیـمــۀ آل عـبــا غــارتِ آنــان دیــدم

کربلا جلوه‌ای از آیت و اسرارِ خداست            از حـرم تا به حـرم رنـجِ فـراوان دیـدم

کربلا خاطره‌اش جور و جفا بوده و بس            ظلم بی‌حد به خود و عمه و طفلان دیدم

شام تا کـوفه بسی رنج کـشیدم ای وای            عمرِ خود با محن و درد به پایان دیدم!

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

زهـر جفا آتش زده بر جسم و جانم            خـون دلی کـهـنـه بیـایـد از دهـانـم
زهـر عدویم می
برد رنجم به پایان            فـزت و رب الکـعـبه آیـد بر زبـانـم


من یادگار روز عاشـورای عـشـقم            ز امر خدا بـسـتر نـشـین آن زمـانم
بعد از پدر بودست کارم اشک وناله            چون مرغکی بی‌بال و پر در آشیانم
با یـاد دشـت کـربـلا با هـر بـهـانه            بهـر شـهـیدان بوده گـریه ارمـغـانم
آب روان چون آتشی بر جان من بود            یـادم می‌آمد کـام خـشک بـسـتـگانم
با دیدن شش ماهه‌ای می‌شد گریان            چـشمم برای اصغـر شیـرین زبـانم
گـریه
سـلاح من ز بعـد کـربلا بود            می‌زد شـرر بـر دودمـان دشـمـنانم
خوشحال
باشم می‌روم نزد شهیدان            محـشـور با آن عـاشـقـان جـاودانـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

من یادگار روز عاشـورای عـشـقم            بـسـتـر نـشـیـن نـاتــوان آن زمـانـم

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مرتضی محمود پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

جـا مـانـدۀ کـرب وبـلایم در مـدیـنـه            زخمی‌ست از داغ پدر بر روی سینه
دیـدم فـغــان و آه شــاه بـی‌قــریــنــه            شد کشته در کـرببلا از جور و کینه


بین داغـدار لعـل خشک اصغرم من
شاهـدترین بر
بـاغ یـاس پـرپـرم من
من دیـده‌ام
غـارتـگـران خـیـمـه‌ها را            بــشـنـیـده‌ام واغــربـتـای بـچـه‌هـا را
نای نی خـشکـیده از جـور و جفا را            شمر و
سنان و خـولی و نسل زنا را
با کعـب نی بر لاله‌ها در باغ می‌زد
بر قـلـب زار
عـمـه‌جـانـم داغ می‌زد
گـودال را
دیـدم بـدن‌ها بی‌کـفـن بـود            جـسم شـهـیدان خدا صد پاره تن بود
بابای مظلومم اگر دور از وطن بود            چون بـاغـبان لالـه‌های در چمن بود
سقا کـنار
عـلـقـمه بی‌دست و سر شد
زین داغ زهرا مادرم خونین جگر شد
اهـل ولا اهـل بـکـاء الـشــام الـشــام            این ظـلـم بـر مـا شد روا الشام الشام
نفرین بر این جور و
جفا الشام الشام            کـرب وبـلا تا شـد مـنـا الشـام الشـام
بزم شراب و چوب و لعل خشک بابا
صاحب عزا در شام و کوفه گشته زهرا

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین حضرت سجاد علیه‌السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شد اسیـر غـل و زنجـیر تنِ بـیـمارش            سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش
چـقدر خـواند دعـا تا که پدر برگـردد            رفت دلـتـنگِ پدر! تازه نشد دیـدارش


داشت عادت به اذانِ علی اکـبر امّا...            بی‌برادر شده بود و غم دل شد یارش
تا در آغوش گرفـتش کمی آرام شد و            شـد رقـیـه رمـقِ هـر نـفـسِ تـبـدارش

او علی بود و همین داغ برایش بس بود            اینکه عـمّه سـرِ بـازار رسـیده کارش
لرزه افتاد به پایش! چه چراغان شده بود            دورِ دروازۂ ساعات و در و دیوارش
مانده هر
ثـانیه در خاطرِ ویـرانۀ شام            چشمِ گریان شدۂ تا به سحـر بیدارش!

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای دعا با نفست کرده به گردون پرواز            سجده آورده به سجاده‌ات از شوق نماز
عرشیان راست به خاک حرمت روی نیاز            سخنانت همگی وحی و کلامت اعجاز


آفـتـاب دلـی و مــاه هــزار انـجــمـنـی
حـجـت چــارمـی و آیــنـۀ پـنــج تــنـی

تـو حـسـیـن دگـر فــاطــمـۀ زهــرایـی            تـو فــروغ بـصـر فـاطـمـۀ زهــرایــی
بـلکـه قـرص قـمـر فـاطـمـۀ زهـرایـی            تـو تــمــام ثـمــر
فــاطـمــۀ زهــرایــی
پـدر
هـشـت امـامی و عـزیـز سـه ولی
رخ نبی حُـسن عـلی نام گـرامیت
علی

نطق تو قبضۀ شمشیر و وجودت سپر است            دم تو از دم شمشیــر تو بـرنده‌تر است
خـط تو سیـر وصال احـد داد
گـر است            بلکه هر گام تو یک کرببلای دگر است
به دل سنگ عـدو تـیغ شدی تیـر شدی
فـاتح کرب‌وبلا در
غـل و زنجیر شدی

گرچه بـردند تو را بر در دروازۀ شام            گر چه دادنـد تو را با همه پاکی دشنام
گرچه بر فرق سرت سنگ زدند از لب بام            تـو امامی تـو امامی تو امـامی تو امام
نه عجب چهره به خاک تو فلک بگذارد
ناقـه‌ات پـا بـه روی بال مـلک بگذارد

دشمنان زخم به قلب تو هم آهنگ زدند            گرگ‌ها بر جگر سوخته‌ات سنگ زدند
دسته‌ای چنگ زدند و به تنت سنگ زدند            بر گل روی تو از خون جبین رنگ زدند
شامیان شمع صفت سوخته آبت کردند
خارجی‌
زاده به هر کوچه خطابت کردند

حـجـت‌الله کجـا طـعـنـۀ پـیـوسـتـه کجـا            روح توحید کجا جسم به غل بسته کجا
رنـج راه و دل زار و بـدن خستـه کجا            بـارش سنـگ کجا و سر
بشکـسته کجا
هجـده سایه به سر از سر پـاک شـهـدا
بـر
لبـت ذکـر خـدا بـود خـدا بـود خـدا

ای که داغ جگرت شعـله زده بر دل‌ها            سنگ بـاران شده از بـام همه منـزل‌ها
سـر بـابـا سـر نـی پـیـشـرو محـمـل‌هـا            خنـده کـردند بـه اشک غـم تو قـاتـل‌ها
کـوه انـدوه نـشـایـد شکـنـد پـشت تو
را
خنده و
هلهله و زخم زبان کشت تو را

پسـر هنـد شـرر بـر جگـرت زد دیدی            زخـم‌ها بر روی زخم دگرت زد دیدی
خنده بر سوز دل و چشم ترت زد دیدی            خیزران بر لب خشک پدرت زد دیدی
تو که از خاک درت خلق، عزیزی ببرند
خواهرت را ز چه باید به کنیزی ببرند

چرخ گردون به تو در جور و جفا عادت کرد            همه جا سهم تو را درد و غم و محنت کرد
همه گل‌های گـلستان تو را غارت کرد            به خدایـی خدا زهـر تو را راحت کرد
تو
عـلی بودی و مثل علی اول مظلـوم
بـابی انت و اُمّی شـدی آخـر مـسـمـوم

ای جگرپارۀ زهرا که شدی پاره جگر            عـاقبت زهـر جـفا بر جگرت کرد اثر
گـشـت حـق تـو ادا ای پـسـر پیـغـمـبر            وای بـر ما ز غمت اشـک نریزیم اگر
تا دم مرگ روان
اشک به سیمایت بود
اثـر
حـلـقـۀ زنجـیـر به اعـضـایت بـود

شعـلـۀ آه تـو پنهـان به خـروش ما بود            نـالـۀ یـا ابـتــای تـو بـه گـوش مـا بـود
آه تــو در دل فــریـاد خمــوش مـا بود            کاش
تابوت تو آن روز به دوش ما بود
تو که خود دست کرم بر سر عالم داری
چه بسا شعله که در سینۀ
«میثم» داری

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : مرتضی حیدری آل کثیر نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل مثنوی

شب بود و روحم در سکوتی نوحه‌گر شد            فـرمـانروای سـیـنـه‌های شـعـله‌ور شد
چشمم
که می‌بایست، شب را در نوردد            در خـیمه با طفلان گـریان همسفر شد


گـفـتــیــد: مـن بــیــمــار بــودم آه امـا            هر عضو من بر چشم شیطان حمله‌ور شد
من راز نامـحـدود بـودم گـرچه ذکـرم            در خطبه و شب نامه‌هاتان مختصر شد
من بـال‌هـایـی دارم از پــرواز مـانـده
            خامـوشی ای در سیـنه از اعجاز مانده
زنـجـیـر
می‌بـسـتـیـد دنـیـا را به دسـتم            نشـنـیـده بردم نبـض دریـا را به دستم
غـم! کور شد، دستـش گرفتم راه بردم
            غـمـگـین‌تـرش، تا قـتـلـگـاه مـاه بـردم
می‌رفـتم اشکـم را در انـدوهی بکـارم
            حـک شد درون جـهـل مـردم یادگـارم
شب را گرفتم در صدای خود فـشردم
            هـفـتاد دم در جـلـجـتـای سجـده مُـردم
فـرصت نـدادم آتش از دسـتـش بروید
            با سـایه‌ها راحـت دروغـش را بگـوید

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : زهرا جودکی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن قالب شعر : غزل

لبریزم از واژه اما بسته‌ست گویا زبانم            حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم

سجاده‌ام را گشودم، شاید که دلتنگی‌ام را            با یاد آن سجده‌های طولانی‌ات بگذرانم


یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم            حالا که این‌گونه مستم باید صحیفه بخوانم

نیمه‌شب است و منم که در کوچه‌های مدینه            در انتـظار تو با آن انـبان خـرما و نانم

ای‌کاش می‌سوخت کوفه در شعلۀ خطبه‌هایت            در شعلۀ خطبه‌هایت می‌سوزد اینک جهانم

آن روز با تب چه کردی در آتش خیمه‌ها؟ آه            در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم

وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه            آب گوارا بنـوشم؟ اصلا مگر می‌توانم؟

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام در راه شام

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

غم دل بر زبان جاری اگر سازم زبان سوزد            وگر بیرون نریزم آتش دل، استخوان سوزد

اگر آتش ببیند آب کم‌کم می‌شود خاموش            ولی همواره چشمم گرید و دل، همچنان سوزد


اگر از سینه‌ام آهی نمی‌آرم برون زانروست            که می‌ترسم که از یک شعلۀ آهم جهان سوزد

به راه شـام زیـر سایـۀ رأس پـدر هـستم            ولی دل بر تن در آفـتاب سایـبان سـوزد

خدایا قاتل شیرخوارۀ ما را فزون‌تر سوز            که تا محشر ز داغ او دل ما خاندان سوزد

تو ای دشمن به نزد من به عمه کم جسارت کن            که از این غم چسان گویم وجود من چسان سوزد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خدایا قاتل شش‌ماهۀ ما را فزون‌تر سوز            که تا محشر ز داغ او دل ما خاندان سوزد

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : جعفر ابوالفتحی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

با عمه‌اش به پای حـسین گریه می‌کند            در سجده هم برای حسین گریه می‌کند

سـجـاد آل عـشـق و امـام بـکـاسـت او            هر لحظه در هوای حسین گریه می‌کند


هـشتاد درصد از لحـظات غـمش شـده            وقف حسین و جای حسین گریه می‌کند

با خـاطرات نیزه و سر لـطـمه می‌زند            با یاد آن عـبـای حـسـین گـریه می‌کـند

ای ریز ریز من چـقدر مختصر شدی
تو قصه های چشم منی، غصه سر شدی

یعقوب اگر به جای من زار و خسته بود            یعـقوب اگر به جای من دلشکـسته بود

یعقـوب اگر نظاره به گودال کرده بود            بار سـفـر به سـوی خـداونـد بسـته بود

بابـای من به زیـر سـم اسب رفـته بود            اعضای اطهرش ز مفاصل گسسته بود

کـشـتی اسـرعی که مسـیر نجـات بود            پهلو شکسته غمزده در خون نشسته بود

آنقدر نیزه خورد که چشمش سپـید شد
با یک لب ترک زده، تـشـنه شهـید شد

کشتی شکست خورده به طوفان، حسین من            تفـسـیر نام لولو و مرجـان، حسین من

ای پـاره‌های سـورۀ انسان، حسین من            کردی مرا تو پاره گریبان، حسین من

دارد بـرای کار خـودش تـوبـه می‌کـند            چوبی‌که خورد بر لب و دندان، حسین من

گـفـتم به نیـزه‌دار، سـر روی نـیـزه را            اینقدر روی دست نچرخان، حسین من

دیگر بس است حضرت زهرا ز دست رفت
دیگر بس است زینب کبری ز دست رفت

: امتیاز

نوحه شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                        

گلی ز گـلشن دین، من زین العـابدیـنم            چهـارم گـل ولایت، حـامی مسـلـمـیـنم

از دشمن ولایت، عـمری سـتم کـشیدم            حالا برای اسلام، همچون حسین شهیدم


واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

از نـسل آل احـمـد، ماه مـدیـنه هـسـتم            شهـید راه قـرآن، با زهـر کـیـنه هستم

عمری پس از پدر من، در سوگ او نشستم            یاد غـریب مـادر، دخـیـل گـریه بـسـتم

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

بعد از گلان زهرا، عمری به شور و شینم            چون شیعـیان مولا، گـریه کن حـسینم

رنح و بـلا بـدیـدم، کـرب و بلا بدیـدم            با نالـه‌های طفـلان، شور و نـوا بدیدم

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

گـل‌های پرپر از کین، دیدم ز آل هاشم            جـسـم عـلـی اکـبـر، پـیکـر پاک قـاسم

در خیمه بودم اما، غربت نمودم احساس             شرر زده به جانم، داغ عمویم عباس

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

دیدم به سنگ دشمن، جبین او شکسته            شمر لعین ز کینه، بر سینه‌اش نشـسته

دیـدم که جـسم بابا، روی زمـین فـتاده            به حال سجـده بابا، سر بر زمین نهاده

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

در کـربلا صدای، غـربت او شنـیـدنـد            یوسف فاطمه را، از کـینه سر بریـدند

دیدم که دشمن دین، آتش به خیمه‌ها زد            رأس حسین زهرا، بر روی نیزه‌ها زد

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

دیدم علی اصغر، شد پاره پاره حنجر            دیدم علی اکبر، چون گل بگشته پرپر

ای شیعـیان مولا، راحت شدم ز غـم‌ها            شدم شهید زهر و، روم به سوی زهرا

واویلتا واویلا؛ واویلتا واویلا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر تغییر داده شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع و دیگر علما تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. در ثانی مگر بدن حضرت قاسم نعوذ باالله از لاستیک بوده که در اثر زیر سم اسب ماندن کش آمده و بزرگ شود!! جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

گـل‌های پرپر از کین، دیدم ز آل هاشم            در زیر سم اسـبان، پـیکـر پاک قـاسم

نوحه شهادت امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک                          ( به سبک همه جا کربلاست )

ای وَلـیّ خــدا، رُکـنِ اَرکــانِ دیـن            سَـروَرِ کـائـنـات، سَیّـدُ الـساجـدین

بر حـسـیـن نـورِ عِـین            عـلـی بن الـحـسـین(۲)


کُـشـته زهـرِ کـین، غـصه دارِ بـلا            راویِ روضـه‌هـا، شـاهـدِ کــربـلا

روز و شب خوانده‌ای، روضۀ سر جدا            تا کـنی فـتـنـۀ، خـصم دون بر ملا

بر حـسـیـن نـورِ عِـین            عـلـی بن الـحـسـین(۲)

از غـمت تا فَـلَک، سـوزِ آوای من            رأسِ بـالای نِی، دیـده‌ای وایِ مـن

بــخـدا تــا ابــد، تـوئـی آقــای مـن            در غمت بین چنین، آه و غوغای من

بر حـسـیـن نـورِ عِـین            عـلـی بن الـحـسـین(۲)

بوده اِی نوکریت، بر مَلَک افتخار            خطبه‌ات بر تنِ، فتنه چون ذوالفقار

همچـنان عـمه‌ات، زینب دل فکـار            کـرده‌ای فـتـنۀ، دشـمـنـان آشـکـار

بر حـسـیـن نـورِ عِـین            عـلـی بن الـحـسـین(۲)

: امتیاز

زبانحال حضرت زین العابدین علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شرح حال دل من شرح غم و هجران است             شرح چشم تَرِمن شرح خود باران است
شرحه شرحه شده این دل که همه سوزان است             سال‌ها سوخته از هجر رخ یـاران است


تـیر انـدوه به جـان و دل من بـنـشـسـته

مـثـل آئـیـنه دلم از غـمـشـان بشـکـسـته

ذکر یاران به لب از دوری‌شان می‌گیرم             ز جـوانـی ز فـراق و غــم آنـان پـیــرم
من که عمری‌ست که از زندگی خود سیرم             لحظه لحظه به خدا جان دهم و می‌میرم
سـال هـا مـنـتـظـرت بــوده دلـم آه بـیــا
چه خوش این لحظه که تو آمدی از راه بیا
روزگاری‌ست که از اوج عزا جان دادم             بـا مـرور هـمـۀ خــاطـره‌هـا جــان دادم
به خـدا من به هـمان کـربـبـلا جان دادم             بعد از آن کوفه و در شـام بلا جان دادم
چون بهانه شده بر کُشتن من زهـر ستم
به خـداونـد قـسـم کـشـته مـرا نـیـزۀ غم
زهر گر چه به تنم کرده اثر حرفی نیست             حاصلم گر چه شده خون جگر حرفی نیست
بوده چون شام مرا روز اگر حرفی نیست             گر چه بر شام غمم نیست سحر حرفی نیست
لـیـک از خـاطـرۀ شـام فـقـط می‌سـوزم
یـاد آن سـنـگ سـرِ بـام فـقـط می‌سـوزم
آن چـنـانم که به حـالـم دل بـاران گـرید             دیـده‌ها یـکـسره چون ابـر بهاران گرید
آسـمـان با هـمه ذرات دل و جـان گرید             همره من به غـم کـشـتۀ عـطـشان گرید
لحظه‌ای اشک دو چشمم نشود خشکیده
این چنین گریه کنی هر دو جهان کِی دیده
قرن‌ها نوح ز اندوه و غمش گریه نمود             آدم از معصیت بیش و کمش گریه نمود
چشم یعقوب اگر دم به دمش گریه نمود             مـاه یثـرب به میان حـرمش گـریه نمود
اشک‌ها جـمع شد و راهـی چـشمانم شد
آب بـر آتـش ایـن سـیـنـۀ ســوزانـم شـد
من که از خاطـره‌های دل خود لبـریـزم             چون بهاران شدم از اشک و چنان پائیزم
اشک بر غـربت مـردان خـدا می‌ریـزم             می‌شد آن روز گر از بستر خود برخیزم
رزم می‌کردم و با خصم چو می‌جنگیدم
خوب می‌شد که پُر از خون تن خود می‌دیدم
حکـم حق بود که من زنـده بـمانم ماندم             حکم حق بود که من نوحه بخوانم خواندم
خون دل را همه چون اشک برانم راندم             از دو چشمم همه عمر اشک عزا افشاندم
با دو چشمی که همه مـنظـره‌ها را دیدم
غـرق خـون گـشتن جـمع شهـدا را دیدم

دیـده‌ام کـربـبلا را که پُـر از تـیـر شـده            نعـش یـاران خـدا را که پُـر از تیر شده
خـیـمۀ غـرق بـلا را که پُر از تـیر شده            جـسم آن مـاه وفا را که پُـر از تـیر شده
آن علمدار حرم که حرمش علقمه است
تا که افـتاد زمین نـذر غـم فـاطمه است
مـن خـودم دیــده‌ام آن قــافـلـۀ زن‌هـا را            مـن خـودم دیــده‌ام آن آتـش دامـن‌هـا را
من خودم دیده‌ام آن غرق به خون تن‌ها را            من خـودم دیـده‌ام آن پـسـتی دشمن‌ها را
من خودم دیده‌ام آن خیمۀ سوزان ای وای
من خودم دیده‌ام آن نعل ستوران ای وای
دیدم آن تیر سه شعبه که به حنجر خورده            دیدم آن سنگ پر از کینه که بر سر خورده
دیدم آن کعب نی و آن چه به خواهر خورده            دیدم آن نیزه و تیری که به پیکر خورده
دیدم آن فوج که بر گودی مقتل زده بود
هر که را حربه نمود چوب به دست آمده بود
شاهـد خـونِ دل و آن هـمه محـنت بودم            شاهـد بی کـسی و غـربت عـتـرت بودم
شـاهـد شـام غـم و کـوفـۀ حـیـرت بـودم            شاهـد غـربت ویـرانـه به ظـلـمت بـودم
خواهـرم نیـمه شبی ماه شب ویـران شد
قتلگاهش لب پر خـونِ سری مهمان شد
این هـمه رنج و بلا دیـدم و زنده مانـدم            بر سر نـیـزه چه‌ها دیـدم و زنده مـانـدم
بی کسی را همه جا دیـدم و زنده مانـدم            وای مـن کـربـبـلا دیـدم و زنـده مــانـدم
یارب این لحظه دگر جان من از پیکر گیر
بـارها جـان به تو دادم تو دم آخـر گـیر

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

رزم می‌کردم و با خصم چه می‌جنگیدم            خوب می‌شد که پر از خون تن خود می‌دیدم